آهای مرد ِ دوره گرد
لعنت به روزهایی که از کنارت میگذرم
دلتنگیم را نمی بینی
کولی ِ دوره گرد
چشم به راه این عطر ِ عجیب توست
که فضای تهی روحش را پر میکند نمی بینی ؟
اینجا در همین محوطه ی بی بهار
جایی میان زردی برگ
من نشسته ام
بساطم پهن است روبرویم تا چشم کار میکند آرزو چیده ام
میفروشم به رهگذران
تو باز می آیی از من یک آرزوی سفر میخری و میروی
روزهای زندگی...برچسب : نویسنده : werozhayezendegi20po بازدید : 70