مثل رنگ خدا

ساخت وبلاگ

دیدم امروزدلم می خواهد دختر کولی این شهر من باشم !!
که به پاهایم خلخال محبت بزنم
صورتم گندمی و چادرم گوشه ای از گندم زار
دلم از جنس صداقت بوده
خودم از هر چه شکستن بیزار
من دلم می خواهد معرکه بر پا کنم امروز در این شهر
و به هر گوشه به هر جا تندتر از آن باد که همه می بینند و نمی بینند
بدوم پا به پای کودکانی چرک آلود
که همه تنهایند
سرو صورت ٬دست و پاهاشان خاک آلود ولی زیبایند
دست به دستم باشند
کوچه تا کوچه برقصیم وبکوبیم و بخوانیم از عشق
اما
باید بروم
در این شهر همه خسته اند
بوی بهارنارنج هم دیگر به وجد نمی آورد
و
کولی رخت می بندد از حیات زندگان ومیرود تا ادامه سرگردانیهایش را در جهانی دیگر داشته باشد...
اینجا نفسم سخت تنگ است

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : werozhayezendegi20po بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 17:35