یکسال گذشت

ساخت وبلاگ
امسال پر از اتفاقات خوب و بد بود

برام پر از تجربه بود

واقعا بزرگتر شدم

نسبت به سالهای قبل خدا روشکر سال خوبی بود

فروردین اهواز رفتیم و کارون 3

سه روز تو یه جزیره بودیم تجربه جدیدی بود

بعدش خبر قبولی من امد و مصاحبه و... که خیلی برام هیجان انگیز و جالب بود

تیرماه یه سفرخارج از کشور رفتیم که تجربه خیلی خوب و جدیدی بود ولی متاسفانه بعدش از تیرول افتادی و اتفاق های بعدی افتاد

16 تیرافتادن از تیرول

تا همین الانم درگیر عمل و... هستیم

خدا رو شکر بخیر گذشت

از اول مهر مشغولم صبح ها اداره و بعداظهرها مرکز به شدت تحت فشارم و زندگی خسته و کوفتم میکنه

مسیرطولانی و خسته کننده

خدا روشکر

امیدوارم سال اینده خبرهای خوب بشنوم و بخونم و تلاشم جواب بده و مشغول درسم بشم

ولی همه ی اینها به کنار مدتی دنبال شناخت خودمم

دنبال خود خودم

تمام ذهنم درگیر

از نقاب ها

از سایه ها

از طرحواره ها

نمی دونم چه اتفاقی افتاده اینقدر دارم به خودم ازار میرسونم

من هیچ وقت از هیچ چیز راضی نمی مونم و زود خستم میکنه

تمام تلاش ها و موفقیت هام سریع کمرنگ میشه و به ضد ارزش برام تبدیل میشه

درگیری شدید با خانوادم

با پدرم با مادرم

لحن حرف زدن ها

جدا کردن خودم از همشوون

فکر میکنم خیلی اشتباه کردم

وقتی یه دختر 24 ساله زبون باز بی ادب و میبینم که با این که توهین کرده ولی باز حواسشون هست و تحویل میگیرن نسبت به خودم و این طرحواره ایثار و این محبت عقب میکشم

میبرم

وقتی ستی ا نظرش به من ارجح نسبت به یک مانتو تنفر همه وجودمو میگیره

شخصیتم پاشیده

دنبال یه استادم کمکم کنه دوباره بسازه منو

حتی تعریف و تمجید و قربون صدقه های مراجع ها هم دیگه ارومم نمیکنه

دیگه برام مهم نیست

راحت وایسادم و دیگه برام مهم نیست ازم پیشی بگیرن فقط نگاه میکنم و تو دلم غصه میخورم

خستگی کارم زیاد واسه همین بداخلاقی هم زیاد میکنم امیدوارم بتونم خودمو کمک کنم

 

روزهای زندگی...
ما را در سایت روزهای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : werozhayezendegi20po بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 20:49